تاويل در قرآن كريم
تاويل در قرآن كريم
2-آيه كريمه: « و لقد جئناهم بكتاب فصلناه على علم هدى و رحمة لقوم يؤمنون هل ينظرون الا تاويله يوم ياتى تاويله يقول الذين نسوه من قبل قد جائت رسول ربنا بالحق» (2) سوگند ميخورم براى ايشان كتابى آورديم كه آنرا روى علم تفصيل داديم در حاليكه هدايت و رحمت استبراى جمعى كه ايمان ميآورند،اينان نگران نيستند مگر تاويل آنرا روزى كه تاويلش ميآيد (روز قيامت) كسانيكه بيشتر آنرا فراموش كرده بودند ميگويند-اعتراف ميكنند-كه فرستادگان خداى-در دنيا-بسوى ما بحق آمده بودهاند) .
3-آيه كريمه: «و ما كان هذا القرآن ان يفترى-تا آنجا كه ميفرمايد-بل كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه و لما ياتيهم تاويله كذلك كذب الذين من قبلهم فانظر كيف كان عاقبة الظالمين» (3) ترجمه:اين قرآن افترا نبود-تا آنجا كه ميفرمايد-بلكه اينان تكذيب كردند چيزى را كه بعلمش احاطه نداشتند در حاليكه هنوز تاويل آن براى آنان نيامده-براى ايشان مشهود نشده-بهمين نحو كسانيكه پيش از اينان بودند تكذيب نمودند پس نگاه كن كه سرانجام ستمكاران چگونه بود) .
و بهر حال«تاويل»از كلمه«اول»بمعنى رجوع است و مراد از«تاويل»آن چيزى است كه آيه بسوى آن برميگردد و مراد از تنزيل در مقابل تاويل معنى روشن و تحت اللفظ آيه ميباشد.
معنى تاويل پيش مفسرين و علماء
1-قول قدماء كه تاويل را با تفسير-محصل معنى كلام-مرادف ميگرفتند و بنابراين همه آيات قرآنى تاويل دارند لكن بمقتضاى آيه «و ما يعلم تاويله الا الله» تاويل متشابهات را بالخصوص كسى جز خداى نميداند.
و ازين روى جمعى از قدماء گفتهاند كه آيات متشابهه قرآن همانند حروف مقطعه اوايل سور ميباشد زيرا در قرآن مجيد آيهاى كه معنى محصل آن براى همه مردم مجهول باشد جز حروف مقطعه نامبرده وجود ندارد.ولى ما در فصلهاى گذشته بطلان اين تشخيص را روشن ساختيم.
و بهر حال نظر باينكه قرآن مجيد علم بتاويل برخى از آيات را غير ازخدا سلب ميكند و در قرآن مجيد آيهاى كه تاويل يعنى محصل معنى آن براى همه مجهول باشد نداريم و حروف مقطعه اوايل سور را نيز متشابه نميشود شناخت،اين قول پيش متاخرين باطل شناخته شده متروك شد.
2-قول متاخرين كه«تاويل»معنى خلاف ظاهرى است كه از كلام قصد شود و بنابراين همه آيات قرآنى تاويل ندارند و تنها آيات متشابه است كه داراى تاويل و معنى خلاف ظاهر دارند كه جز خدا كسى را بر آنها احاطه نيست مانند آياتى كه تجسم و آمدن و نشستن و رضا و سخط و تاسف و ساير لوازم ماديت را بخدا نسبت ميدهند و آياتى كه نسبت عصيتبفرستادگان خدا و پيغمبران معصوم ميدهند.
اين مذهب باندازهاى عملا دائر شده كه فعلا لفظ«تاويل»در معنى خلاف ظاهر يك حقيقت ثانيه گشته است و تاويل آيات قرآنى در مخاصمههاى كلامى يعنى صرف كلام از ظاهرش،و حمل آن بر خلاف ظاهر بواسطه دليل بنام تاويل روشى دائر گرديده با اينكه خود اين روش خالى از تناقض نيست. (4)
اين قول نيز با اينكه شهرت بسزائى دارد درست نيست و بآيات قرآنى منطبق نميشود زيرا:
اولا-آيه سوره اعراف «هل ينظرون الا تاويله» و آيه سوره يونس «بل كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه و لما ياتهم تاويله» كه در فصل گذشته نقل شدند ظاهرند در اينكه همه قرآن تاويل دارد نه تنها آيات متشابهه چنانكه بناى اين قول بر آنست.
و ثانيا-لازمه اين قول اينست كه آياتى در قرآن مجيد وجود داشته باشد كه مدلول حقيقى آنها مشتبه و براى مردم مجهول باشد و جز خدا كسى بر آنها واقف نباشد و چنين كلامى را كه از رسانيدن معنى مراد گنگ باشدكلام بليغ نميشود شمرد تا چه رسد بكلامى كه با بلاغتخود بجهان سخنورى تحدى و اعلام تفوق مينمايد.
و ثالثا-بنابراين قول حجت قرآن تمام نميشود زيرا بموجب احتجاج آيه كريمه «افلا يتدبرون القرآن و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا» يكى از دلائل اينكه قرآن كلام بشر نيست اين است كه در ميان آيات آن (با اختلاف شديدى كه در ازمنه و شرائط و اوضاع و احوال مقارن نزول دارند) هيچگونه اختلاف معنى و مدلول نيست و هر اختلافى كه بحسب بادى نظر جلوه كند با تدبر در آيات رفع ميشود.و اگر بنا شود كميت معتنابهى از آيات بنام متشابهات با مسلمات قرآن كه محكماتند اختلاف داشته باشد و رفع اختلاف باين نحو بشود كه بگوئيم ظواهر آنها مراد نيستبلكه مراد يك معانى ديگرى است كه جز خدا كسى از آنها واقف نيست، اينگونه ارتفاع اختلاف هرگز دلالتبر اينكه قرآن كلام بشر نيست ندارد.
و همچنين اگر رفع اختلاف را باين نحو كنيم كه هر آيهاى را كه مضمون آن مخالف و مناقض محكمات و مسلمات قرآن است از ظاهر آن منصرف كرده (باصطلاح اين قول) با تاويل بمعنى خلاف ظاهر حمل كنيم.زيرا بواسطه اين نوع تاويل هر گونه تناقضى را حتى از كلام بشر نيز ميشود رفع نمود.
و رابعا-اصلا دليلى بر اينكه مراد از تاويل در آيه محكم و متشابه معنى خلاف ظاهر است وجود ندارد و در ساير آيات قرآنى كه نام تاويل آورده شده چنين معنائى اراده نشده مثلا در سه جا از قصه يوسف (ع) تعبير خواب«تاويل»ناميده شده و بديهى است كه تعبير خواب معنى خلاف ظاهر خواب نيستبلكه حقيقتى استخارجى عينى كه در خواببصورت مخصوصى ديده ميشود چنانكه (5) يوسف (ع) بخاك افتادن پدر و مادر و برادران را در صورت سجده خورشيد و ماه و ستارگان ديده بود و چنانكه ملك مصر قحطى هفتساله مصر را در شكل هفت گاو لاغر كه هفت گاو چاق و فربه را ميخورند و هفتسنبل سبز و هفتسنبل خشك ديده بود و چنانكه مصاحبان زندان يوسف (ع) ساقى گرى ملك و صلب را در هيئت فشردن خوشه انگور و سر گرفتن طبق نان و خوردن مرغان از آن نان ديده بودند.
و همچنين در قصه (6) موسى و خضر از سوره كهف پس از آنكه خضركشتى را سوراخ ميكند و پس از آن پسرى را ميكشد و پس از آن ديوار كجى را راست ميكند و در هر مرحله موسى (ع) اعتراض مينمايد خضر بمقام جواب آمده حقيقت و منظور اصلى كارهائى را كه بامر خدا انجام داده بود بيان ميكند و آنرا تاويل مينامد و معلوم استحقيقت كار و منظور واقعى آن كه بصورت كار ظهور كرده و بمنزله روح كار است،تاويل ناميده شده نه معنى خلاف ظاهر آن.
و همچنين خداى متعال درباره وزن و كيل ميفرمايد: «و اوفوا الكيل اذا كلتم و زنوا بالقسطاس المستقيم ذلك خير و احسن تاويلا» (7) ترجمه:وقتيكه كيل ميكنيد كيل را ايفاء كنيد-مكيال را درست پر كنيد-و با ترازوى درست وزن نمائيد اين خوب است و از جهت تاويل بهتر ميباشد) روشن است كه مراد از تاويل كيل و وزن وضع اقتصادى خاصى است كه در بازار داد و ستد در نقل و انتقال حوائج زندگى بوجود ميآيد و«تاويل»باين معنى خلاف ظاهر كيل و وزن نيستبلكه حقيقتى خارجى و روحى است كه در كالبد كيل و وزن دميده شده و با درستى و نادرستى آنها در آثار خود توانا و ناتوان ميشود. و همچنين در جاى ديگر ميفرمايد: «فان تنازعتم فى شىء فردوه الى الله و الرسول...ذلك خير و احسن تاويلا» (8) ترجمه: پس اگر در چيزى نزاع داشتيد آنرا بخدا و رسول برگردانيد...اين خوب است و از جهت تاويل بهتر ميباشد) پيدا است كه مراد از«تاويل»رد منازعه بخدا و رسول همان پا بر جا بودن وحدت جامعه و استوار بودن پيوند روحى در جامعه ميباشد و اين حقيقتى استخارجى نه معنى خلاف ظاهر رد نزاع. و همچنين موارد ديگرى كه لفظ تاويل در قرآن مجيد ذكر شده و جمعا با آنچه گذشتشانزده مورد ميباشد،در هيچكدام از آنها نميشود تاويل را بمعنى«مدلول خلاف ظاهر»گرفتبلكه به معنى ديگرى است كه (چنانكه در فصل آينده روشن خواهد شد) بلفظ تاويل كه در آيه محكم و متشابه وارد شده نيز انطباق دارد و با اينحال موجبى براى اينكهلفظ تاويل را در آيه نامبرده بمعنى«مدلول خلاف ظاهر»بگيريم نيست.
معنى تاويل در عرف قرآن چيست؟
و همچنين در قصههاى موسى و خضر لفظ قصهها بتاويلى كه خضر براى موسى كرده دلالت ندارد و همچنين در آيه «و اوفوا الكيل اذا كلتم و زنوا بالقسطاس المستقيم» اين دو جمله دلالت لفظى بر وضع اقتصادى مخصوص كه تاويل امر است ندارد.
و همچنين در آيه «فان تنازعتم فى شىء فردوه الى الله و الرسول» دلالت لفظى بر تاويل خود كه وحدت اسلامى است ندارد و اگر در ساير آيات دقت كنيم امر از همين قرار ميباشد.
بلكه در مورد خوابها تاويل خواب حقيقتى استخارجى كه در صورت خاصى براى بيننده خواب جلوه كرده،همچنين در قصه موسى و خضر تاويلى كه خضر اظهار ميكند حقيقتى است كه كارهائى كه انجام داده از آن سرچشمه ميگيرد و خود كار بنحوى بتاويل خود متضمن است و در آيهاى كه بدرستى كيل و وزن امر ميكند تاويل آن يك حقيقت و مصلحتى است عمومى كه اين فرمان تكيه بآن دارد و بنحوى تحقق دهنده او است و در آيه رد نزاع به خدا و رسول نيز به همين قرار است.
بنابراين تاويل هر چيزى حقيقتى است كه آنچيز از آن سرچشمه ميگيرد و آنچيز بنحوى تحقق دهنده و حامل و نشانه اوست چنانكه صاحبتاويل زنده تاويل است و ظهور تاويل با صاحب تاويل است.
اين معنى در قرآن مجيد نيز جارى است زيرا اين كتاب مقدس از يك رشته حقائق و معنويات سرچشمه ميگيرد كه از قيد ماده و جسمانيت آزاد و از مرحله حس و محسوس بالاتر و از قالب الفاظ و عبارات كه محصول زندگى مادى ما ستبسى وسيعتر ميباشند.
اين حقائق و معنويات بحسب حقيقت در قالب بيان لفظى نمىگنجد تنها كارى كه از ساخت غيب شده اينست كه با اين الفاظ بجهان بشريت هشيارى داده شده كه با ظواهر اعتقادات حقه و اعمال صالحه خودشان را مستعد درك سعادتى بكنند كه جز اينكه با مشاهده و عيان درك كنند راهى ندارد،و روز قيامت و ملاقات خدا است كه اين حقائق بطور كامل روشن و هويدا ميشود چنانكه دو آيه سوره اعراف و آيه سوره يونس بدين معنى دلالت داشتند.
خداى متعال براى اشاره باين معنى ميفرمايد: «و الكتاب المبين انا جعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم» (9) ترجمه:سوگند بكتاب مبين،ما آنرا قرآنى عربى قرار داديم تا شايد شما تعقل كنيد و بدرستى آن در حاليكه پيش ما در ام الكتاب استبلند است (دست فهم عادى به او نميرسد) و محكم است (نميشود در او رخنه كرد) .
انطباق آخر آيه بتاويل بآن معنى كه ذكر شده واضح است و مخصوصا از آن جهت كه فرموده « لعلكم تعقلون» و نفرموده « لعلكم تعقلونه» (شايد آن را تعقل كنيد) زيرا علم بتاويل چنانكه آيه محكم و متشابه (و ما يعلم تاويله الا الله) حكم ميكند اختصاص بخدا دارد و نيز بهمين جهت وقتى كه در آيه محكم و متشابه اهل انحراف را بواسطهپيروى متشابهات نكوهش ميكند ميفرمايد با اين پيروى فتنه ميخواهند و تاويل آنرا ميجويند و نفرموده مييابند.
پس تاويل قرآن حقيقتيا حقائقى است كه در ام الكتاب پيش خداست و از مختصات غيب ميباشد.
و باز در جاى ديگر نزديك بهمين مضمون ميفرمايد: « فلا اقسم بمواقع النجوم و انه لقسم لو تعلمون عظيم انه لقرآن كريم فى كتاب مكنون لا يمسه الا المطهرون تنزيل من رب العالمين» (10) پس سوگند بموقعهاى ستارگان و بدرستى كه اين سوگندى است كه اگر بدانيد بزرگ است،اين قرآنى است محترم در كتابى كه محفوظ و پنهان است (ام الكتاب) كتابى است كه جز پاك شدگان آن را مس نمىكنند تنزيل-فرو فرستاده شده-است از پيش خداى جهانيان) .
چنانكه پيداست آيات كريمه براى قرآن دو مقام اثبات ميكند مقام كتاب مكنون كه از مس مس كنندهاى مصون است و مقام تنزيل كه براى مردم قابل فهم ميباشد.
چيزى كه از اين آيات علاوه بر آيات گذشته استفاده ميشود استثناى «الا المطهرون» است كه بمقتضاى آن كسانى ميتوانند بحقيقت و تاويل قرآن كريم برسند و اين اثبات با نفيى كه از آيه «و ما يعلم تاويله الا الله» در ميآيد منافات ندارد زيرا انضمام دو آيه بهمديگر نتيجه استقلال و تبعيت ميدهد يعنى ميرساند كه خداى متعال در علم باين حقائق مستقل است و كسى جز او اين حقائق را نخواهد دانست مگر باذن او و تعليم او.
نظير علم غيب كه بموجب آيات بسيارى اختصاص بخداى متعال دارد و در آيهاى كسان پسنديدهاش استثنا شدهاند «عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى من رسول» (11) و از مجموع كلام نتيجه گرفتهشده كه علم غيب بنحو استقلال اختصاص بخدا دارد و جز او كسى را نشايد مگر باذن او.
آرى مطهرون بدلالت اين آيات بحقيقت قرآن مس ميكنند و بانضمام آيه كريمه « انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهر كم تطهيرا» (12) كه بموجب اخبار متواتره در حق اهل بيت پيغمبر (صلی الله علیه واله) نازل شده است پيغمبر اكرم (صلی الله علیه واله) و خاندان رسالت (علیهم السلام) از پاك شدگان و بتاويل قرآن عالمند.
پي نوشت :
1-سوره آل عمران آيه 7
2-سوره اعراف آيه 53
3-سوره يونس آيه 39
4-زيرا بيان معنى تاويل با اعتراف باينكه جز خدا كسى معنى تاويل را نداند مناقض است ولى اينان بعنوان احتمال ذكر ميكنند
5-خواب حضرت يوسف(ع)در آيه سوم سوره يوسف ذكر شده(وقتيكه يوسف بپدر خود گفت:اى پدر من در خواب يازده ستاره و خورشيد و ماه را ديدم در حاليكه براى من سجده ميكردند)و تاويل خواب در آيه صدم سوره از زبان يوسف(ع) نقل شده است.
(يوسف پدر و مادر خود را-پس از آنكه بعد از سالها مفارقت در مصر بديدارش رسيدند-بالاى تختبرد و پدر و مادر و برادران برابر او بخاك افتادند و گفت:اى پدر اينست تاويل خواب من).
و خواب ملك مصر در آيه چهل و سوم سوره ذكر شده است(ملك گفت من در خواب مىبينم هفت گاو لاغر هفت گاو فربه را ميخورند و هفتسنبل سبز و سنبلهاى ديگر خشك)و تاويل آن در آيه 47 و 49 از زبان يوسف(ع)نقل شده(يوسف گفت: هفتسال با كوشش تمام ميكاريد و هر چه درويديد در سنبلش نگهداريد مگر كمى از خوراكىتان را،پس از آن هفتسال سخت ميآيد كه ذخيره پيشين شما را ميخورند مگر كمى از آنچه نگه ميداريد پس از آن سالى ميآيد كه در آن باران براى مردم ميآيد).
و خواب مصاحبان زندان يوسف هم در آيه سى و ششم سوره ذكر شده(با يوسف دو جوان-يا دو غلام شاه-داخل زندان شدند يكى-بيوسف-گفت:من در خواب ديدم كه انگور ميفشرم و ديگرى گفت:من در خواب ديدم كه بسر خود نانى گذاشتهام كه پرندگان از آن ميخوردند).
و تاويل خوابشان از زبان يوسف(ع)در آيه چهل و يكم سوره ذكر شده(اى دو رفيق زندان يكى از شما ساقى ملك مى شود و ديگرى صلب شود و پرندگان از سرش مى خورند).
6-آيه 71-82-سوره كهف.
7-سوره اسرى آيه 35
8-سوره نساء آيه 59
9-سوره زخرف آيه 4
10-سوره واقعه آيه 80
11-سوره جن آيه 27
12-سوره احزاب آيه 33
قرآن در اسلام، صفحه 39s
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}